جریانشناسی کلامی کوفه37
شخصیتشناسی جابر40
اسم و نسب41
تولد تا وفات42
جایگاه اجتماعی44
نوع ارتباط با حکومت45
آثار45
ارتباط با امام49
اساتید و مشایخ51
شاگردان و روایان52
اعتبار رجالی جابر54
بررسی اتهام به غلو61
اندیشهشناسی جابر67
خداشناسی69
معرفت خدا69
وجود و یگانگی خدا71
توحید ذاتی72
توحید صفاتی73
توحید افعالی73
صفات خدا74
تقسیمبندی صفات الاهی74
توقیفی بودن اسمای و صفات75
تجسیم75
علم خدا77
بداء78
حیات79
ازلیت و ابدیت79
راهنماشناسی81
ضرورت وجود راهنما81
اختصاصات و امتیازات راهنمایان81
خلقت انبیا و اصیا82
تفویض83
عصمت84
علم85
منبع علم ائمه87
گستره علم معصومان88
تأویل قرآن89
فضائل91
فضائل امیرمؤمنان91
فضائل دیگر معصومان98
نص و نصب99
نص کلی99
نصوص خاص101
تولّا102
معرفت ائمه106
تبرّا108
قائم110
تقیه113
فرجامشناسی114
هنگام مرگ114
عالم قبر116
وقایع قبل از قیامت117
رجعت118
روز قیامت118
بهشت119
جهنم122
جمعبندی125
کتابنامه130
یک
کلیات
بیان مسئله
ابومحمد جابربنیزید جُعْفی کوفی (حدود 50-128ق) از اصحاب نامدار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و از بزرگترین علمای شیعه امامیه است. فعالیتهای علمی این شاگرد مکتب اهلبیت در شاخههای تفسیر، کلام، تاریخ، فقه و حدیث بوده و با تربیت شاگردانی نامدار از شیعه و سنی، سهم فراوانی در توسعه این علوم داشته است. شخصیت علمی جابر چنان برجسته و روشن است که حتی مخالفانش نیز بدان اقرار کردهاند. او را یکی از ائمه علم حدیث و از نخستین گردآوردندگان احادیث دانستهاند. روایات او بخش قابل توجهی از میراث حدیثی شیعه و دیگر مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و مرجع و مأخذ دانشمندان بهشمار میروند. براقی نیز در کتاب تاریخ کوفه روایات وی از صادقین را نودهزار حدیث نقل کرده است. وی علاوه بر روایت از خاندان عصمت و طهارت، از بزرگانی چون جابر بنعبدالله انصاری، ابوطفیل، حارث بنمسلم و ابنساباط مکی نیز روایت کرده است.
مدرسی روایات او به روشنی نشانههای شاخه مردمی تشیع کوفی اواخر دوره اموی بیان کرده است؛ یعنی تأکید شدید بر دوستی علی و فرزندانش، باطنگرایی، و تبرّای از خلفای پیش از امام علی (علیهالسلام) و طبعاً از عثمانیه.
علیرغم این جایگاه تأثیرگذار، در متون رجالی و حدیثی کهن شیعه و سنّی، گزارشها و روایات ضد و نقیضی درباره جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاههای متفاوت، بلکه متناقضی، درباره او شده است. در برخی روایات او را به سلمان تشبیه کردهاند، برخی روایات بیانگر ظرف گسترده وجودی جابر برای دریافت معارف هستند. گاه از او به عنوان گنجینه اسرار ائمه و گاه نیز با عنوان باب امام باقر (علیهالسلام) یاد شده است، مضمون برخی روایات آمرزشخواهی ائمه برای جابر و لعن کسانی است که به او دروغ بستهاند. در مقابل این روایات، گزارشهای دیگری در منابع کهن رجالی و حدیثی وجود دارد که متضمن قدح و ذم شخصیت جابر بنیزید است. از جمله مواردی که درباره جابر وارد شده است میتوان به روایت امام صادق اشاره کرد که همصحبتی خودشان و پدر گرامیشان، امام باقر (علیهماالسلام)، با جابر را کاملاً نفی میکند، یا روایاتی که به جنون، دروغپردازی، روایت احادیث عجیب و غریب و یا مختلط (فاسد العقیده) بودن جابر اشاره میکنند. منابع رجالی و حدیثی اهل سنت نیز خالی از این دوگانگی نگاه به جابر نیستند. در برخی او به عنوان فردی متقی، موثق، صدوق و ممدوح معرفی میشود و در برخی دیگر به اتهام غلو در تشیع، پیروی از عبدالله بنسبأ، و جانشینی مغیره بنسعید مورد قدح و ذم قرار گرفته است. گفته میشود علت عمدهای که سبب شد جابر از چشم علمای سنی بیفتد، عقیدهاش به رجعت بوده است.
پیشینه پژوهش
در سالهای اخیر پژوهشهای خوبی درباره جابر بنیزید جعفی و موضوعات مرتبط به او شکل گرفته است، که بیشتر آنان گرد شخصیت تاریخی و رجالی او دور میزند و هنوز پژوهش مستقلی که روایات او را بررسی کرده باشد و به اندیشههای کلامی این شخصیت پرداخته باشد شکل نگرفته است.
پایاننامه:
* جابر بنیزید جعفی و تفسیر او (1380)، ابوالفتح جمشیدی مطلق، قم: دانشگاه قم، دانشکده علوم انسانی، پایاننامه کارشناسی ارشد. محور اصلی این پایاننامه جمعآوری و دستهبندی روایاتی است که از جابر بنیزید در آثار متقدمان و متأخران نقل شده است.
کتاب:
* جابر بنیزید جعفی گنجینه اسرار (1376)، عباس عبیری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی. این کتاب مختصر نیز به کوتاهی به زندگی جابر و برخی از ویژگیهای وی پرداخته است.
* پژوهشی پیرامون جابر بنیزید جعفی (1389)، سعید طاووسیمسرور، تهران: دانشگاه امام صادق (علیهالسلام). این کتاب ــ که ظاهرا پایاننامه کارشناسی ارشد نویسنده آن است ــ مفصلترین پژوهش شکلگرفته درباره شخصیت جابر بنیزید است که با تحلیلی تاریخی و بررسی آثار رجالی شخصیت این محدث امامی را بررسیده است. از نقاط قوت این کار غنای منابع و تتبع بسیار خوب آن است. تفاوت این پژوهش با پایاننامه حاضر در بررسی روایات جابر و به دستآوردن دیدگاههای کلامی وی است.
مقاله:
* “درنگی در شخصیت حدیثی جابر بنیزید جعفی”، علیرضا هزار، علوم حدیث، تابستان 81، شماره 24، ص98. این مقاله نیز بیشتر به جنبههای شخصیت حدیثی و روایی جابر بنیزید پرداخته است.
* “خدمات علمی جابر بنیزید جعفی به اسلام و شیعه”، محمود کریمی و سعید طاووسیمسرور، شیعهشناسی، زمستان 88، شماره 28، ص183.
* “بررسی دیدگاههای رجالی اهلسنت درباره جابر جعفی”، محمود کریمی و سعید طاووسیمسرور، علوم حدیث، شماره 54.
* “نقش غالیان در اشتهار تهمت غلو به جابر جعفی”، عباس احمدوند و سعید طاووسیمسرور، علوم حدیث، شماره 61.
سه مقاله نامبرده شده از نویسنده کتاب پژوهشی پیرامون جابر بنیزید جعفی است که هر سه مقاله نیز از همان کتاب اخذ و چاپ شده است.
* “بررسی اعتبار رجالی جابر بنیزید جعفی”، محمد مروارید، فصلنامه جستار (نشریه داخلی معاونت آموزش دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی)، شماره 29 و 30. نویسنده این مقاله نیز با نگاهی رجالی به شخصیت جابر بنیزید توجه کرده است.
مدخل:
* “جابر بنیزید جعفی” (1384)، نعمتالله صفری فروشانی، دانشنامه جهان اسلام، ج 9، تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی.
* “DJABIR AL-DJU’FI” (1980), W. Madelung, EI2, supplement.
سؤالهای پژوهش
شخصیت جابر بنیزید جعفی از آن جهت که در سه حوزه تشیع، اهل سنت و غالیان مورد توجه بوده است، شخصیتی جالب توجه است. علاوه بر گزارشهای رسیده درباره وی میتوان با جمعآوری روایات او و جمعبندی آنها نقبی به دیدگاههای او زد. این پژوهش این تلاش را در منابع امامیه بر عهده دارد.
سؤال اصلی
* اندیشههای کلامی جابر بنیزید جعفی بر اساس منابع امامیه چیست؟
سؤالهای فرعی
* شخصیت رجالی و کلامی جابر چگونه بوده است؟
* چه جهتگیریهای اجتماعی و سیاسیای داشته است؟
* آیا او چنانکه برخی از منابع عنوان کردهاند غالی بوده است؟
فرضیهها
* آنچه از جابر در روایات امامیه نقل شده است عقیدهای را خارج از اعتقادات امامیه برای وی ثابت نمیکند.
* بهرغم گزارشهای ضد و نقیضی که درباره شخصیت روایی و کلامی جابر وجود دارد نمیتوان هیچکدام از اتهامات گزارششده را به او نسبت داد.
* از گزارشها و روایات او برمیآید که در مقابل حکومت وقت قرار داشته و از حرکتهای مخالف وقت حمایت میکرده است.
* به نظر نمیرسد که گزارشهای رسیده درباره غلو جابر توانایی اثبات این اتهام برای وی را داشته باشد.
روش گردآوری و پژوهش
این تحقیق به صورت توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است. اطلاعات مورد نیاز برای تهیه این پژوهش یه صورت کتابخانهای فراهم شده است. علاوه بر کتابخانهها از نرمافزارهای علوم اسلامی نیز در این رساله بهره برده شده است.
روش تجزیه و تحلیل در دو فصل این رساله به صورت تحلیل منابع تاریخی و رجالی است و در فصل اندیشهها نیز به تحلیل روایتهای رسیده از جابر جعفی پرداخته شده است. نکته قابل ذکر این است که برای بازشناسی اندیشههای جابر به چند مسئله توجه شده است: 1. سؤالاتی که جابر شخصاً از امام پرسیده است که میتوانند بیانگر دغدغههای اعتقادی وی باشند؛ 2. جهتگیری مجموع روایات جابر که با وجود کثرت، میتواند خط فکری او را نشان دهد؛ 3. نحوه ارتباط جابر با طیفهای فکری و عقیدتی موجود آن زمان؛ 4. عقایدی که کتابهای تراجم و رجال به وی نسبت دادهاند؛ و 5. مطالبی که (به علت توجه اهل سنت به جابر) در کتب سنی درباره وی آمده است.
میراث کلامی امامیه
در شیعه، برخلاف اهلسنت، انتقال دانش بهخصوص انتقال حدیث از طریق مکتوب بود.2 یک تفاوت جدی بین فرهنگ اهلسنت و فرهنگ شیعه امامیه وجود داشته است. فرهنگ اهلسنت، به دلیل ممنوعیت کتابت حدیث، از آغاز بر نقل شفاهی استوار شد. عمر بنعبدالعزیز منع کتابت حدیث را برداشت و در نتیجه روایات شفاهی به روایات کتبی تبدیل شد. با توجه به شفاهی بودن فرهنگ اهل سنت، بعد از تدوین حدیث، اعتبار حدیث بر علم رجال استوار گشت و شیعیان پس از آنان وارد عرصه این علم شدند. برای اهل سنت مهم بود که کدام شیخ از مشایخ حدیث، این روایت را نقل کرده است؛ راوی میبایست از شیخش حدیث سماع میکرد. در واقع بر اساس علم رجال، اعتبار احادیث به افراد وابسته است. پیدایش تقسیم حدیث به خبر متواتر و خبر آحاد نیز از پیامدهای این علم است. به لحاظ تاریخی تقسیم خبر واحد و متواتر از آنِ اهلسنت است. شیعه در اصل نیازی به بحث خبر واحد و متواتر نداشت؛ چون تکیه شیعه بر بحث فهرستنگاری بود.3
در مقابلِ فرهنگ شفاهی که در اهلسنت غلبه داشت، شیعیان به دستور ائمه (علیهمالسلام) علومی را که میآموختند مینوشتند. این سنت سبب شد که سنت حدیثنگاری شیعه، سنت کتبی باشد. آنچه مینوشتند اصل یا کتاب نام میگرفت؛ مثل اصل زراره یا کتاب ابنابیعمیر یا کتاب حسین بنسعید اهوازی. در شیعه مرحله شفاهی حدیث بسیار محدود بود و بهسرعت کتاب جایگزین آن میشد. اعتبار حدیث هم در اصل بیشتر به کتاب است. قرائن دیگر، اعم از سندی و محتوایی، بر محور کتاب قابل بررسی هستند. بدین ترتیب برای شیعه، بررسی نسخه بر بررسی رجال مقدم است.4 سؤال این بود که این نسخه از طریق چه کسی آمده است؟ چه کسی نقل کرده و آیا او در نقل، معتبر و با اجازه بوده است؟ تکیه شیعه بر نسخه و کتاب، سبب شد که شیعه دانش جدیدی را به نام دانش فهرستنگاری تأسیس کند؛ یعنی در مقابل علم رجالی که اهلسنت به وجود آوردند، در شیعه علم فهرستنگاری تأسیس شد.5 کتابهای اصلی ما در فهرستها ضبط میشد. فهرستنگار در کتاب فهرست خود، تمام نسخههایی را که به دستش رسیده بود، نسخهشناسی میکرد و طریق خود را به صاحب اصلی کتاب نشان میداد. برای مثال فهرست نجاشی و طوسی نمونهای از این فهرستها هستند. در این فهرستها تنها نام افرادی آمده است که کتاب داشتهاند؛ خواه کتاب از آن خودشان باشد یا واسطه نقل کتاب باشند. بنابراین نام کسی که صرفاً حدیث شفاهی داشت در فهرست طوسی یا در فهرست نجاشی نیست.
تکیه علمای شیعه بر کتابت و نسخه مکتوب، به حدیث اختصاص نداشت؛ حتی کتابهای کلامی شیعه از طریق سلسله اسناد منتقل میشد.6 در سنت تعلیمی گذشته، طالب علم باید کتاب را از نسخه درست استنساخ میکرد و در محضر استادی میخواند که خودش در محضر استادی که سلسله اسنادش به صاحب این کتاب میرسد، خوانده است؛ مثلاً مرحوم نجاشی در ذیل هشام بنحکم سلسله اسناد خودش را میگوید و در آنجا نزدیک به سی کتاب از هشام را نام میبرد.7 احیای میراث کلامی، ثمرات متعددی دارد که از آن جمله میتوان به ثمره تاریخ کلامی اشاره کرد.
ضرورت شناخت میراث کلامی
میراث کلامی ما بهعنوان مهمترین مدخل و منبع برای شناخت آراء و اندیشههای متکلمان پیشینی و ردگیری تطورات فکری امامیه بسیار حائز اهمیت است. با این حال، در حوزه کلام کمتر به موضوع میراثشناسی توجه شده است. وجود برخی پیشانگارهها یا ذهنیتها به تدریج هم میراث کلامی ما را در معرض فراموشی قرار داده و هم به تبع آن، تاریخ کلام ما را دچار انزوا و تغافل کرده است. شاید به مرور زمان این ارتکاز پدید آمده باشد که رشته کلام از رشتههای معقول است و منبع اصلی کلام باید عقل و اندیشهورزی باشد؛ پس آرای گذشتگان، چندان تأثیری در شناخت این دانش ندارد و این برخلاف حوزه فقه و دانشهای نقلی است که خود متن و میراث موضوعیت دارد. این تصورِ نادرست به تدریج ما را از شناخت دقیق میراث کلامی گذشتگان محروم کرد. بدین ترتیب از سویی مخالفان شیعه آرای نادرستی را به بزرگان ما نسبت دادند و از سوی دیگر ما هم در مطالعات تاریخیمان به دلیل اینکه به این پسزمینههای تاریخی توجه نکردیم کمتر با تنوع اندیشههای کلامی آشنا شدیم. نتیجه این شد که تصویر ذهنی بسیاری از نویسندگان ما از کلام، همان چیزی بود که در زمان خودشان در جریان بود و این گزینه در ذهنشان شکل نگرفت که اندیشههایی که بهعنوان اندیشه تشیع لحاظ میکنیم، پیشینه و تطوراتی دارد که بدون شناخت آنها تصویر جامعی از فکر امامیه و شیعه ترسیم نمیگردد.
راه های بازشناسی جریانات درونی کوفه
برای بازشناسی جریانهای حاضر در کوفه در دوران صادقین (علیهماالسلام) که مورد نظر ماست میتوان از چهار منبع استفاده کرد.
منابع فرق و مذاهب: در این منابع اقوالی آمده و به افرادی منتسب شده است که در آن دوران در کوفه میزیستهاند. گاهی میان اقوال وارد شده تقابل وجود دارد که نشان از دیدگاههای متفاوت این افراد در یک موضوع خاص دارد. با بررسی این اقوال و کنار هم چیدن آنها میتوان شکلی هرچند محو از جریانهای موجود آن زمان کوفه ترسیم کرد.
روایات منقوله: دست مایهی دوم روایات منقوله در کتب امامیه است. هر کدام از این شخصیتها روایاتی دارند و شاگردان یا ناقلانی که این احادیث را نقل کردهاند. این ارتباط حدیثی، میتواند تا حدودی نشانگر ارتباط فکری باشد که فردی از این شخص یک روایت، گاهی ده روایت نقل میکند، گاهی بیشتر. این نقل قول روایت میتواند شاهدی باشد برای اینکه هر دو از یک جریان هستند.
کتب فهرست و رجال: منبع سوم اطلاعاتی است که در کتابهای فهرستی و رجالی وجود دارد. وقتی در این کتب فردی به طرفداری از یک نفر یا علیه دیگری روایتی را نقل میکند، نشانهای از نوعی خطکشی و مرزبندی فکری و اجتماعی است؛ دو جریان مخالف معمولاً از یکدیگر نقل روایت نمیکنند.
محتوای روایات: محتوای روایات نیز بسیار تعیینکننده است. معمولاً افراد یک جریان فکری، یک نوع محتوا را در روایات خود منتقل کردهاند. شباهت محتوای روایات افراد میتواند شاهدی بر همفکری آنان باشد و آنان را در یک جریان قرار دهد.8
دو
زمینهشناسی شخصیت و اندیشه جابر
در این سایت فقط تکه هایی از این مطلب با شماره بندی انتهای صفحه درج می شود که ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت کلمات به هم بریزد یا شکل ها درج نشود
شما می توانید تکه های دیگری از این مطلب را با جستجو در همین سایت بخوانید
ولی برای دانلود فایل اصلی با فرمت ورد حاوی تمامی قسمت ها با منابع کامل
این فصل تبیین بستر شکلگیری شخصیت و اندیشههای جابر بنیزید جعفی را بر عهده دارد. بیگمان شناخت زمینه و زمانه شکلگیری شخصیت و اندیشههای یک فرد میتواند در شناخت او باورهایش مؤثر باشد. تلاش بر این است که با نگاهی به فضای سیاسی ـ اجتماعی و علمی ـ فرهنگی جهان اسلام و بهخصوص شهر کوفه در دو قرن نخست راهی به روزگار زندگانی جابر بیابیم.
اوضاع سیاسیـ اجتماعی
از نظر تاریخی اختلاف در میان مسلمانان همراه با ظهور دیدگاههای مختلف درباره رهبری جامعه اسلامی، پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در سقیفه بنیساعده پدیدار شد. سقیفه از شگفتانگیزترین و پیچیدهترین حوادث و پدیدههای اجتماعی تاریخ اسلام است؛ بدینجهت شناخت این مقطع از تاریخ اسلام در شناخت تاریخ تشیع و تسنن مهم است.
پیروان و هواخواهان علی خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیامبر را از آن علی (علیهالسلام) میدانستند، اما برخلاف انتظار آنان، عدهای دیگر بیآنکه با اهلبیت و خویشان پیامبر ــ که هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود ــ در سقیفه گرد آمدند و ابوبکر را برای خلافت رسول خدا بر مسلمانان تعیین کردند. علی و یارانش که از ماجرا با خبر شدند با انتقاد و اعتراض به این کار، مخالفت خود را نشان دادند. بر اساس نقل برخی منابع تاریخی، علی (علیهالسلام) تا زمان شهادت حضرت فاطمه (س) بیعت نکرد،9 اما با مشاهده خطر طغیان همهجانبه قبایل عرب، و برای حفظ وحدت جامعه اسلامی چارهای جز مماشات با نظام حاکم ندید. در اثر این جریان اقلیتی از جامعه اسلامی از اکثریت جدا و با نام “شیعه علی” ممتاز شدند.10
ابوبکر که نخستین جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) محسوب میشد با دشواریهای بسیاری روبهرو بود. در آغاز کار، لشکری را که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آخرین روزهای زندگی قصد داشت به فرماندهی اسامه بنزید به مرزهای روم روانه کند، به این مأموریت فرستاد.11 دشواری دیگر، شورش و سرکشی قبایلی بود که پس از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پرداختن زکات به جانشین او را برنمیتافتند. پارهای از این شورشها که در تاریخ اسلام به جنگهای رده شهرت یافته، در قالب دعوی نوبت در برخی نواحی جزیره العرب سربرآورد.12 برخی از این سرکشیها در واپسین روزهای حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز به صورت پراکنده وجود داشتند، ولی در خلافت ابوبکر آشکارتر شد. به هر حال، لشکرهایی پیدرپی شورشیان را در هم کوبیدند و حکومت مرکزی به خلافت ابوبکر استوار ماند.
هم در این زمان در پی جنگهای رده، مسلمانان در مرزهای دولت ساسانی که به سراشیب ضعف و سقوط افتاده بود، به تاخت و تاز پرداختند. ابوبکر نیز سپاهیانی به برخی نواحی همچون حیره گسیل کرد و پیروزیهایی به دست آورد.13 مقارن نبردهای سپاهیان اسلام، غالباً به فرماندهی خالد بنولید در منطقه عراق، ابوبکر لشکر دیگری نیز به فرماندهی ابوعبیده جراح روانه شام کرد و پس از آن نیز دستههای نظامی، پیدرپی از مدینه به یاری او گسیل میشد.14 سپاه اسلام در یرموک در آستانه پیروزی بود که خبر درگذشت ابوبکر به شام رسید.
خلافت ابوبکر کمی بیش از دو سال به طول انجامید و در بستر مرگ وی بهصراحت عمر را به جانشینی خود منصوب کرد.15 زمانی که خبر تصمیم ابوبکر به گوش اصحاب پیامبر رسید، نمایندهای انتخاب کردند تا ابوبکر را از نظر خود برگرداند. تلاشها برای انصراف ابوبکر بینتیجه ماند و عمر بر جای ابوبکر نشست.16
عمر پس از استقرار بر مسند خلافت، فتوحات را همزمان در ایران و شام ادامه داد؛ چنانکه با آغاز دهه سوم قمری بخشهای وسیعی از ایران، شام و حتی مصر به تصرف خلافت درآمد. بر اثر فتوحات، سیل اموال و غنایم به سوی دارالخلافه روانه شد و عمر بخش بزرگی از درآمدهای جدید را به صحابیان و بهویژه سابقان در اسلام اختصاص داد.17 وی بیتالمال را در میان مردم با تفاوت تقسیم کرد که در میان مسلمانان اختلاف طبقاتی عجیب و صحنههای خونین دهشتناکی را به وجود آورد. در سال 23 قمری، خلیفه دوم که ده سال خلافت جامعه اسلامی را بر عهده داشت به خنجر یک اسیر ایرانی زخم خورد و پس از اندکی درگذشت.18 وی در بستر مرگ، شورایی شش نفره متشکل از علی (علیهالسلام)، عبدالرحمان بنعوف، سعد بنابیوقاص، طلحه بنعبیدالله، زبیر بنعوام و عثمان بنعفان را تشکیل داد تا یک نفر را از میان خود برای خلافت برگزینند. شرایط در این شورا به گونهای پیش رفت که عبدالرحمان بنعوف باید خلیفه را از بین علی (علیهالسلام) و عثمان انتخاب میکرد. عبدالرحمان ــ که با خویشاوند عثمان بود ــ عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و سنت شیخین را شرط خلافت دانست. از آنجا که علی (علیهالسلام) از عمل به سنت دو خلیفه پیشین امتناع کرد و عثمان شرط را پذیرفت جانشینی عمر به عثمان رسید.19
دو خلیفه نخست ظواهر را رعایت میکردند، اما وقتی عثمان به خلافت رسید، مسیری غیر از راه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و حتی راه شیخین را برگزید. ابوبکر خود را خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، و خلیفه دوم خود را خلیفه خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مینامید، اما عثمان خود را خلیفه خدا نامید. او در روزهای نخست خلافت خویش، بسیاری از کارگزاران دو خلیفه قبل را عزل و به جای آنان افرادی از بنیامیه را منصوب کرد.20 بین سالهای 23ق تا 35ق که عثمان خلافت مسلمانان را بر عهده داشت، طبقه اشراف، بهویژه خویشان نزدیک عثمان مناصب مهم و حساس را به دست آورده، خشم جامعه اسلامی را رقم زدند. جالب آنکه این روش همانی بود که خلیفه دوم آن را پیشبینی و عثمان را از این روش بهشدت نهی کرده بود.21
از مهمترین و بزرگترین ضعفهای عثمان که موجب طعن بر او شد، این بود که در فاصله چند سال خلافت خویش، از بذل هیچگونه مساعدتی در تسلط بنیامیه بر امور مسلمانان و قراردادن آنان در مناصب مهم حکومتی دریغ نورزید. وی استانهای مهم حکومت اسلامی را به دست امویان سپرد و آنان با سوءاستفاده از این موقعیت مخالفان خود را سرکوب کرده، در دین خدا بدعت ایجاد نمودند. رفتار ناپسند خلیفه سوم با صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نیز انتصاب خویشانش به استانداری شهرهای بزرگ و تصرف غیرمجاز در بیتالمال، مورد مذمت مسلمانان قرار گرفت. این اعتراضات رفتهرفته در نواحی گوناگون، بهویژه عراق و مصر به شورش تبدیل شد. شورشیان به مدینه آمدند و خانه خلیفه را محاصره کردند.22 عثمان که نزدیک به چهل روز در خانه خود محصور شده بود، از معاویه در شام کمک خواست. معاویه نیز با لشکری از شام به سوی مدینه حرکت نمود؛ اما آنقدر در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند. آنگاه به شام بازگشت و به خونخواهی خلیفه سوم قیام کرد.23 عثمان بنعفان، خلیفه سوم، در ذیحجه سال 35ق به دست شورشیان عصبانی کشته شد و بدنش بعد از سه روز در قبرستانی که از آن یهودیان بود دفن شد.24
این بار اصحاب، علی بنابیطالب (علیهالسلام) را به خلافت برگزیدند. خلافت علی (علیهالسلام) در اواخر سال 35ق آغاز شد و نزدیک به 4 سال و 9 ماه ادامه یافت.25 وی در دوره خلافت خود، رویه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را در پیش گرفت و بیشتر آنچه در زمان خلفای سهگانه پیدا شده بود به حالت نخست بازگرداند و کارگزاران نالایق را از کار برکنار کرد.26 دیری نپایید که مخالفتهای جامعهای که به اشرافیت و زراندوزی خو گرفته بود در برابر رعایت دقیق عدالت و سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بلند شد. این مخالفتها به جنگهایی با بهانه خونخواهی خلیفه سوم انجامید. بانیان نخستین جنگ دوره خلافت علی (علیهالسلام) که به نام “جمل” شناخته میشود، طلحه و زبیر بودند که در پی مخالفت علی (علیهالسلام) نسبت به زیادهخواهیشان، عایشه را با خود همراه کردند و بر علی (علیهالسلام) شوریدند.27 جنگ دوم را معاویه ــ که سالها بر شام حکومت میکرد و اکنون موقعیت خود را در خطر میدید ــ به خونخواهی از عثمان به راه انداخت. نتیجه این جنگ طولانی که “صفین” نام گرفت، با خدعهای که عمرو بنعاص به کار برد، حکمیت بود که پیامدی جز پراکندگی صفوف مسلمانان و پیدایش خوارج نداشت.28 جنگ سوم، یعنی نهروان، را نیز خوارج که در منطقهای به نام حرورا گرد آمده بودند بر علی (علیهالسلام) تحمیل کردند. علی (علیهالسلام) در ابتدا و تا زمانی که خوارج به اعتراض بسنده میکردند، قصد درگیری با آنان را نداشت و آنان را به اطاعت و صلح فرامیخواند، اما وقتی خوارج سر کشیدند و چند تن از مسلمانان را به قتل رساندند،29 امام به سوی آنان لشکر کشید. در این درگیری، تعداد انگشتشماری از یاران امام به شهادت رسیدند و حدود همان تعداد نیز از خوارج جان سالم به در بردند.30 چند تن از این خوارج طی نشستی در مراسم حج، تصمیم به قتل معاویه، عمرو بن عاص و علی (علیهالسلام) میگیرند. ابنملجم مرادی، در 19 رمضان 40ق ضربتی را بر علی (علیهالسلام) وارد کرد که منجر به شهادت آن حضرت شد.31
با شهادت علی (علیهالسلام)، عصر امامت امام حسن (علیهالسلام) آغاز شد. چهل هزار نفر از مردم کوفه، بلافاصله پس از شهادت علی (علیهالسلام)، با امام حسن (علیهالسلام) ــ که فرزند بزرگ امام علی (علیهالسلام) بود ــ بیعت کردند.32 این اعلام خلافت از سوی مردم و عراق که با مخالفت یا اعتراضی از جانب مردم حجاز، یمن و فارس روبهرو نشد، معاویه را نگران کرد. وی ابتدا این انتصاب را تقبیح کرد و در سخنان و نامههایش اعلام کرد که خلافت امام حسن (علیهالسلام) را به رسمیت نخواهد شناخت.33 معاویه سپس فعالیتهای تخریبی بسیاری را بر ضد امام ترتیب داد و سرانجام تدارکات برای جنگ را آغاز کرد. معاویه با آنکه لشکر بزرگی را برای جنگ با امام تجهیزکرده بود، با استفاده از دسیسههای مختلف و دادن پولهای گزاف، به تدریج در لشکر امام تفرقه و دودلی ایجاد کرد. در تمام این مدت نیز نامههایی بین امام و معاویه رد و بدل میشد. امام که اوضاع را برای جنگ مناسب نمیدید، با قرار دادن شرایطی، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت.34 با انعقاد صلحنامه (در سال 41ق) دوره حکومت کوتاه امام حسن (علیهالسلام) به پایان رسید. معاویه که بر خلافت اسلامی استیلا یافته بود، در خطبهای اعلام کرد که پیمان با حسن (علیهالسلام) را لغو کرده، آن را زیر پا قرار میدهد.35 بنیامیه، بهویژه معاویه، از سال 11ق سیاست همگرایی با جامعه اسلامی را پیش گرفتند تا اینکه در سال 23ق با خلافت عثمان نفوذشان بیشتر شد و رفتهرفته به حکومت انحصاری دست یافتند. در سال 35 تا 40ق، خود را با خطر حکومت امام علی (علیهالسلام) و امام حسن (علیهالسلام) روبهرو میدیدند و بدینسبب، این دوره عصر کشمکش بین امویان و شیعیان است؛ بنیامیه کوشیدند تا آثار تشیع و علی (علیهالسلام) را محو سازند.
صلح امام حسن (علیهالسلام) با معاویه اگرچه ضروری بود، اما روزگار سختی را برای جامعه شیعی رقم زد. از پیامدهای صلح تصمیم امام بر ترک کوفه و بازگشت به مدینه بود. امام در مدینه نیز خانهنشین شد، اما گویا تحمل ایشان برای دولت اموی دشوار مینمود؛ بهویژه که معاویه تصمیم داشت فرزند خویش، یزید، را به جانشینی خود بگمارد و خلافت را موروثی کند. بدین جهت با همکاری همسر امام حسن (علیهالسلام)، جعده دختر اشعث، امام را با خوراندن زهر، مسموم کرده، به شهادت رساندند.36 پس از آن نیز معاویه و کارگزارانش اوضاع را بر شیعیان سختتر کردند، لعن علی (علیهالسلام) را در نمازها و بر منبرها رواج دادند. بزرگان و سران شیعه را که در اعتراض به این اوضاع برخاسته بودند به قتل رساندند و در نابودی تشیع و شیعیان از هیچ کوششی کوتاهی نکردند.
پس از شهادت امام حسن (علیهالسلام)، برادر ایشان، امام حسین (علیهالسلام) به امامت رسید. دوران دوازدهساله امامت امام حسین (علیهالسلام) را میتوان به دو دوره تقسیم کرد: بخش اول از سال 49 تا 60ق که با حکومت معاویه همزمان بوده است؛ و بخش دوم که با حدود هفت ماه از حکومت یزید همدوره است. امام حسین (علیهالسلام) در دوره امامت برادرش به طور کامل از سیاست وی دفاع کرد و پس از آن نیز معتقد بود که تا وقتی معاویه زنده است، نباید دست به اقدامی (قیامی) زد. پس از مرگ معاویه در سال 60ق، و آغاز حکومت یزید اوضاع دگرگون شد. یزید که مهمترین مانع حکومت خویش را وجود مخالفانی میدانست که حاضر به بیعت با وی نشده بودند، نامهای به حاکم مدینه نوشت و از او خواست تا از حسین بنعلی (علیهالسلام)، عبدالله بنزبیر و عبدالله بنعمر بیعت بگیرد.37 امام حسین (علیهالسلام) پس از رویگردانی از بیعت با یزید، با خاندان خویش عازم مکه شد. نامههای فراوانی که از کوفه به دست امام میرسید ایشان را بر آن داشت تا به سمت کوفه روان شود. کاروان امام در اول محرم سال 61ق در کربلا محاصره شد. عبیدالله بنزیاد امام را بین بیعت و کشته شدن مخیر کرد. امام حاضر به بیعت با یزید نشد و سرانجام در روز دهم محرم فاجعه خونبار تاریخ رخ داد.
از وحشتناکترین جنایات دوران یزید، پس از کربلا، واقعه حره است. این ماجرا مربوط به شورش مردم مدینه است که یزید را از خلافت عزل و با عبدالله بنزبیر بیعت کردند. سپاه شام آن را به خاک و خون کشید و یزید پس از تسلط بر مدینه عرض و مال و ناموس مردم شهر را به مدت سه روز حلال کرد.38 دیگر جنایت هولناک یزید، به آتش کشیدن کعبه است. پس از قتل و غارت مردم مدینه، سپاه شام روانه مکه شد تا با عبدالله بنزبیر که داعیه خلافت داشت مقابله کنند. آنان مکه را محاصره کردند و به مدت چند ماه از اطراف شهر و از روی کوهها با منجنیق به حرم خدا آتش و سنگ پرتاب میکردند.39 این محاصره با خبر مرگ یزید شکسته شد و سپاه یزید به شام بازگشت.